نويسنده: علي پاشاصالح




 

ره آورد انقلاب

در ماه نوامبر 1917 ميلادي نهضتي که چند ماه پيش با استبداد در افتاد و پيروز شد بدست بالشويکها سرنگون گشت و کمونيسم جاي آنرا گرفت. نکته سنجان و خُرده بينان (1) را عقيده آنست که ديکتاتوري کمونيسم از بسياري جهات با روشهاي فاشيستي بي شباهت نيست و در هر دو حال قدرت مطلق در دست عدّه اي معدود بعنوان رهبر تمرکز يافته و آن عدّه با توسّل بزرو حکومت را در دست گرفته و با همان وسائل قدرت خود را حفظ کرده و به نيروي پليس مخفي رُعبي در دلها افکنده و نسبت بدشمنان سياسي خود روش بيرحمانه اي داشته اند (2).
بالشويک از کلمه ي روسي « بُلشه » بمعني « بزرگتر » يا « بيشتر » آمده و در اصل اکثريت حزب را بالشويک مي گفتند و اين نام به پيروان جناح افراطي حزب سوسيال دمُکرات روسيّه اطلاق مي شود که از سال 1903 ميلادي از لنين پيروي کردند و از انقلاب اکتبر- نوامبر 1917 ببعد قدرت را در دست داشته اند. اين گروه طرفدار اجراي فوري برنامه ي سوسياليستي کارل مارکس بوده و براي اين منظور « ديکتاتوري پرُلِتاريا » را لازم دانسته اند و از سال 1918 ببعد حزب خود را حزب کمونيست خوانده اند ولي کلمه ي « بالشويک » تا سال 1952 بين الهلالين جزئي از عنوان رسمي حزب کمونيست بوده است. کساني که در شوراهاي حزب در اقليت بودند « مِنشويک » (3) ناميده مي شدند.
ظاهراً اختلاف دو رژيم فاشيسم و کمونيسم طبق تحقيقات بريطانيکا در هدف است نه در روش حکومت: « در مرام اشتراکي بعکس فاشيسم از جنبه هاي انساني و تخيّلي امور سخن گفته مي شود و کمونيستهاي روسيّه برنامه ي خود را بر پايه ي تعاليم مارکس و لِنين و فرضيه ي ارزش کار طرح ريزي کرده اند. گفته اند ارزش کالا فقط بسته بميزان و مقدار کاريست که انسانها براي ساختن کالا انجام مي دهند. ولي در نظام سرمايه داري که وسائل توليد بر اساس مالکيّت خصوصي در دست افراد است براي استفاده از اين وسائل کارگر با مزد مُعيّن بکار گماشته ميشود و ناگزير مزد او کمتر از بهاي فروش کالائيست که براي کارفرما ساخته است و از اين رهگذر سود بيشتري عايد صاحبان وسائل توليد مي شود. نتيجه اي که کمونيستها از اين بحث ميگيرند آنست که با ادامه ي اين وضع توانگران را ثروت انباشته گردد و کارگران به فقر و فاقه ي بيشتري دچار شوند و رفته رفته قدرت خريد اين رسته چنان کاهش يابد که توده هاي تهيدست کارگر و فروماندگان نتوانند با خريد کالا بدستگاه توليد کمک کنند. آنگاه سرمايه داران براي فروش فرآورده ها در جستجوي بازارهاي ديگر بتکاپو افتند و با سرمايه داران کشورهاي ديگر که براي دست يافتن بهمان بازارهاي خارجي در تلاشند روبرو شوند. با اين مقدّمه چيني اشتراکيّون گفته اند عاقبت اين هم چشميها براي ربودن بازارهاي بيگانه همين جنگهاي امروزيست و با اين صُغري و کُبري الغاء مالکيّت خصوصي را در مورد وسائل توليد ثروت خواستار شده اند و مرادشان از وسائل توليد کارخانه ها و کشتزارهاست. دولت بنام کارگر وسائل توليد را تصاحب مي کند و کارگران مجتمعاً و مشترکاً « صاحبان جديد » اين گونه اموال و املاک شناخته مي شوند. فرض اينست که با مراقبت دولت ارزش کار کارگر تمام و کمال بخود او بازگردد. »

داعيه

همان کتاب از پيروان مرام اشتراکي نقل مي کند که اين جهان از آغاز تاريخ يک سلسله مراحل را سير کرده و هر مرحله ي جديد جلوه ايست از پيشرفتي که نسبت بمرحله ي گذشته روي داده است. معتقدند سرمايه داري که جانشين نظام ملوک الطوايفي ( « فئوداليسم » ) شده مرحله ي ماقبل آخر است. مرحله ي نهائي مرام اشتراکي و لازمه ي رسيدن به آن مرحله را سبب قدرت از سرمايه دار و تمسّک بزور و قوّه ي قهريّه مي دانند. گروهي از سر سپردگان حزب که خود را برگزيده ي روشنفکران جامعه ي انقلابي معرّفي مي کنند داعيه ي بزرگي دارند. داعيه اينست که چاره ي دردهاي اجتماع و خير و صلاح همه ي جهانيان را اين جماعت بهتر از ديگران يافته اند. براي ديکتاتوري هم مجوّز يا دست آويزي دارند. مي گويند همين که مردم به ارزش اين راه و روش پي بردند موضوع ديکتاتوري خودبخود منتفي مي شود و ديگر نيازي به ادامه ي اين کشاکش نخواهد بود. مي گويند همين که بر اثر اين جنبش حريفان از ميدان مبارزه رانده شوند تنگدستي و بينوائي و امتيازات طبقاتي و تبعيضات نژادي و جنگهاي خانمانسوزي که دامنگير مردم است از ميان خواهد رفت و کشورهاي رقيب و حکومتهاي مخالف عملاً از درج کلام ساقط و مآلاً همه ي عالميان از نظم و نسق ديوانيان و حمايت ايشان بي نياز خواهند شد. بيش از نيم قرن از 1917 و جنگ طبقاتي ره آورد انقلاب مي گذرد. اکنون بايد ديد تا چه اندازه اين رؤيا صادق يا کاذب بوده است.
باعتقاد نکته بينان بخصوص طرفداران اشکال ديگر حکومت و کشورداري هر رژيم که آزادي سياسي و آزادي فکر و بيان را با شعارهاي شورانگيز و سرنيزه ي تيز قرباني وعده هاي درخشان و هدفهاي خيالي و فروض احتمالي کند، شرافت و شخصيّت پُر ارزش انساني و حيثيّت ذاتي و معنوي و حقوق طبيعي و اخلاقي افراد را پست و خوار شمرده و نتيجه ي منطقي اين کار نقض غرضهاي ظاهري و برانگيختن حسّ نفرت و انزجار باطني است (4). جشن سالروز نجات آذربايجان و دفع خيانت کاران اجنبي پرست ( 21 آذرماه 1325= 15 دسامبر 1946 ) و جهاد ملّت ايران گواه ديگري بر تجاوزات تجزيه طلبان بيگانه نسبت بيک کشور کهن سال و حقوق انساني يک ملت مستقل دوست و همسايه است.
يکي از نويسندگان انگلستان در کتابي که بسال 1963 ميلادي در لندن و ليوِرپول منتشر کرده از پيماني نام مي برد که بگفته ي او ميان روسيّه و آلمان و ايطاليا و ژاپن بطور سرّي در ماه نوامبر 1940 ميلادي تنظيم شده بود. جان مارلو نام مستعار آن نويسنده ي نقابدار و مؤلّف کتابيست تحت عنوان « ايران- يک راهنماي کوتاه سياسي » (5). ناشر گويد اين شخص در سي سال اخير بيشتر سرگرم کارهاي بازرگاني بوده و از نويسندگان و گويندگان نامدار راديو بشمار آمده و بهنگام جنگ جهاني دوم در کشورهاي خاورميانه بخدمات نظامي اشتغال داشته است. اينست ترجمه ي جمله ي مورد نظر در « طرح پيمان چهار کشور »:
« اتّحاد جماهير شوروي اعلام مي دارد که آرزوهاي ارضي او در جنوب قلمرو اتّحاد شوروي متمرکز و متوجّه اقيانوس هند است. »
بروايت همان نويسنده اندکي بعد وزير امور خارجه ي شوروي ( موتولوف ) ضمن مطالب ديگر بسفير کبير آلمان در مسکو در تشريح اين نظر اظهار داشته است: « دولت شوروي پيمان چهارجانبه را بدين شرط مي پذيرد که منطقه ي باطوم و باکو بطور کلّي در مسير خليج فارس بعنوان مرکز آرزوهاي اتّحاد جماهير شوروي شناخته شود. » باز همان راوي مي گويد زمان جنگ سياست شوروي در ايران نتيجه ي منطقي همين آرزوها بود و اعتراف مي کند که فعّاليتهاي دو قدرت اشغالگر ( روس و انگليس ) بهيچ رو منحصر بمناطق نفوذ آنها در شمال و جنوب ايران نبود، بلکه کانون فعاليت نمايندگان رسمي دو دولت و دسيسه هاي سياسي و تبليغات آنها در منطقه ي اشغال نشده يعني تهران بود که ميان دو رقيب بعنوان « منطقه ي بيصاحب » شناخته مي شد.
در چاپ اوّل جلد 44 دايرة المعارف بزرگ شوروي (6) اين جمله چشمگير است: « آموزش و پرورش فقط وقتي علم واقعي است که بر اساس تعاليم لِنينيسم و استالينيسم باشد. » در جلد ويژه اي که باتّحاد جماهير شوروي تخصيص داده شده ( 1948 ) از وظايفي که براي آموزش و پرورش برشمرده اند اين چند نکته بعنوان نمونه نقل مي شود: « تلقين مرام اشتراکي در اذهان کودکان، عشق ورزي به سرزمين پدري شوروي و بحزب کمونيست و رهبران حزب، تبليغ هشياري بالشويکي، تربيت بين الملل و بي اعتقادي بخدا ... »
در سال 1922ميلادي چاپخانه اي مخصوص خدانشناسي (7) تأسيس شد و مدرسه اي براي بيديني باز کردند و براي تمسخر جشن ميلاد مسيح دسته هائي در کوي و برزن براه انداختند (8) بريطانيکا مي نويسد در سالهاي 1937 و 1938 عدّه ي زيادي از پيشوايان کليسا را رسماً باتّهام دشمني با نوسازي اجتماعي دستگير کردند. در جنگ جهاني دوم استالين سياست ديني نويني پيش گرفت و بنابر مقتضيات سياسي يکي از کشيشان را بمقام اسقف اعظم منصوب نمود. او هم بهمه ي کليساها دستور داد براي سلامت استالين فرستاده ي خدا و پيشواي ملتي که دوستدار مسيح است دعا کنند ( بريطانيکا جلد ششم، صفحه ي 136 ). در عين حال يکي از شرايط عضويت حزب الحادوبي اعتقادي بخدا بود و در مدارس تعليمات ضد دين دوام داشت. مادّه ي 124 قانون اساسي گفته است: « براي تأمين آزادي وجدان مذهب از دولت جداست و مدرسه هم از مذهب جداست. » ولي سياست حزب رسماً اين بود: « وظيفه ي جوانهاي حزب تنها اين نيست که بخدا معتقد نباشند بلکه بايد عملاً با خرافات مبارزه کنند. » (9)
بايد دانست که فکر اشتراکي از افکار بسيار قديم است. با يک نظر قهقرائي به افسانه هاي کهن به عصري برمي خوريم معروف به « عصر طلائي » که در آن عصر چنين انديشه اي وجود داشته و همه چيز را متعلق بهمه کس مي دانسته اند. هيزُيد (10) شاعر يوناني هشتصد سال پيش از مسيح ضمن تقسيماتي که در اساطير الاوّلين براي اعصار پيشين قائل شده چنين گفته است که عصر طلائي در عهد کرُنوس (11) و خدايان بزرگ ديگر بوده و بشر فارغ از جميع آلام و اسقام جسماني زندگاني کرده و نيازي به کشت و زرع نداشته و در رفاه و آسايش و کاميابي کامل روزگاري بسر برده است. در جمهوري افلاطون فيلسوف يوناني که در حدود 427 پيش از ميلاد بجهان آمده و تا 347 پيش از ميلاد مي زيسته است مالکيّت خصوصي و نکاح تا حدّي ملغي و تربيت کودکان بر عهده ي دولت بوده است ولي در صفحه ي 338 همين کتاب ضمن بحث از افلاطون اشاره شد که سرانجام افلاطون مذهب اشتراکي را رها کرد و غير عملي دانست. بعض از جماعت مسيحي نيز در اوائل امر داراي چنين عقيده اي بودند. يکي از سياستمداران انگليس بنام تامَس مور (12) در اواخر قرن پانزدهم و اوائل قرن شانزدهم ميلادي در کتاب مدينه ي فاضله ي خود در حقيقت از اوضاع انگلستان در عصر خود به انتقاد پرداخته است (13).

در ايران

مزدک مسلک اشتراکي داشت. خودش و پيروانش قتل عام شدند ( 9-528 ميلادي ). برخي از محققان معتقدند اين مرام بعد از اسلام هم پيرواني داشته است. سرگذشت سنباد مجوس و بابک خرّم دين و اسحق ترک و راونديان و المقنّع پيامبر نقابدار خراسان و سپيدپوشان ( مُبيّضه ) و سرخ پوشان ( مُحَمّره ) بتفصيل در تواريخ تجزيه و تحليل شده است (14). عاقبت حزب توده نيز که همين اواخر علم طغيان برافراشت عيانست و حاجت به بيان نيست ... (15)
ايجاد جمعيّتهاي اشتراکي يا شرکت در آن بموجب « قانون مقدمين عليه امنيّت و استقلال مملکت » مصوّب 22 خرداد 1310 هجري شمسي و مقررات ديگر جرم و جنايت است (16). و نيز در بهمن ماه 1327 هجري شمسي حزب توده که از مرام اشتراکي پيروي مي کرد غير قانوني اعلام گرديده و عدّه اي از سازمان حزب نظامي حزب مزبور در سنوات اخير بجرم جاسوسي و توطئه و سوء قصد براي بر هم زدن اساس حکومت و سلطنت و ايجاد تزلزل در صميميّت افسران نسبت بمملکت باستناد مادّه ي 62 قانون کيفر عمومي و مادّه ي 317 قانون دادرسي و کيفر ارتش محکوم باعدام و تيرباران شدند.

پي‌نوشت‌ها:

1- Britiannica Home Reading Guide, political science,pp. 13-15.
2- Trotsky, Lev.- The History of the Russian Revolution, 3 vols. ( 1932 ), Bertram D. wolfe.- Three who Made a Revolution ( 1908 ), E. H. carr.- The Bolshevik Revolution, 1917-23, 3 vols. ( 1951-53 ), Merle Fainsod.- How Russia is Ruled ( 1953 ), Michael T. Florinsky.- The History of Russia, 2 vols. ( 1955 ), Leonard schapiro.- The origin of the communist Autocracy ( 1955 ).
3- Mensheviks.
4- در کتاب اصول فلسفه و روش « رئاليسم » در سه جلد نگارش علامه محمدحسين طباطبائي ( تبريزي ) با مقدمه و پاورقي آقاي مرتضي مطهري سعي شده است با توجه بموازين منطقي و فلسفي انحرافات مذهب مادي جديد ( « ماترياليسم ديالکتيک » ) و ارزش واقعي آنچه در کشور ما پيرامون اين مسلک منتشر شده است بدقت و تفصيل تجزيه و تحليل شود. ( ناشر محمد آخوندي، تهران، چاپخانه ي حيدري، بازار سلطاني، 1332، 1333 و 1335 ). و نيز رجوع شود به کتاب مکارم شيرازي و کتاب پس از کمونيسم حکومت حق و عدالت نگارش دکتر عبدالحسين کافي، طهران 1333 والدستورالسوفيتي دراسة تحليلية انتقادية تأليف محمد شبل- ناشر هاشم محمدالشريف. القاهره 1948.
5- Marlowe, John.- Iran. A short political guide. pall pall press Limited. 2 clements Inn, strand, London WC2 and Dunmow, Essex. 1963. Made and printed in Great Britian by charled Birchall & sons Limited. Liverpool and London. page 71.
6- Bolshaya sovietskaya Entsiklopedia.
7- Bezbozhnikh.
8- Ian Grey & kazimierz Maciej smogorzewski.- Russia: The content of Education. Religion. Encyclopedia Britannica, vol. 19, p. 728 ( 1960 ).
براي اسلام در دوره ي تزار و اسلام در انقلاب اکتوبر و اعدام مسلمانان کتاب اسلام در شوروي تأليف کريم روشنيان ديده شود.
پرفسور لمبتن در مقدمه ي کتاب اسلام و روسيه مي نويسد: در سال 1939 نفوس مسلمين در اتحاد جماهير 21 ميليون بود که در حدود 15 درصد کل جمعيت شوروي مي شد: 11 ميليون در آسياي مرکزي، چهار ميليون در قفقاز، چهار ميليون در ناحيه ي ولگا و مابقي در نقاط مختلف پراکنده بودند ( مراد از آسياي مرکزي جمهوريهاي قرقيزستان، قزاقستان، ازبکستان، ترکمنستان و تاجيکستان است ):
smirnov. N. A.- Islam and Russia. A detailed analysis of An outline of the History of Islamic studies in the USSR * with an introduction by Ann k. s. Lambton, o. B. E., D. Lit., professor of persian in the university of London.
* ocherki istorii izucheniya Islama v SSSR. The Academy of sciences of the USSR. Moscow, 1954.
9- komsomolkaya pravda, June 1947.
10- Hesiod.
11- cronus.
12- More, sir ( saint ) Thomas.- utopia ( Latin 1516. Eng. Trnaslation 1551 )
تولد: 1478- درگذشت: 1535.
13- ضمن بحث از « گرايش فرانسه بچپ » در صفحات 446 تا 454 همين کتاب ( تاريخ حقوق ) از تفاوت ميان مرام اجتماعي و اشتراکي و نهضتهاي چپي ديگر در انگلستان و امريکا سخني بميان آمده است.
14- نگاه کنيد بتاريخ ادبي ايران تأليف پرفسور براون ترجمه ي نگارنده، صفحه ي 255 و صفحه ي 464 ببعد.
15- سير کمونيزم در ايران از شهريور 20 تا 1336، طهران 1336 هـ. شـ..
16- مجموعه ي قوانين و مصوبات دوره ي هشتم تقنينيه ( 25 ديماه 1309 تا 25 ديماه 1311 هـ. شـ. ).

منبع مقاله :
صالح، علي پاشا؛ (1390)، سرگذشت قانون ( مباحثي از تاريخ حقوق، دورنمايي از روزگاران پيشين تا امروز )، تهران: مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران